جنبش سبز : جنبش احقاق حقوق مدنی فرایند دو سده استبداد ستیزی و گذار به دمکراسی در ایران
مهمتر از انتخابات 88، پدیدهای بود که در عرصه اجتماعی ایران در این سال رخ داد. در نامگذاری این پدیده اجتماعی دو واژه "جنبش" و "سبز" به صورت ترکیب وصفی "جنبش سبز"، اینک آوازه جهانی یافته است. در گستردگی این پدیده اجتماعی همین بس که طیف وسیعی از فعالان سیاسی_اجتماعی خود را منتسب به آن میدانند: خبرنگاران سبز، سکولاریسم سبز[1]، مراجع سبز[2]، و... برخی از آنهاست.
پیشگفتار:
مهمتر از انتخابات ۸۸، پدیدهای بود که در عرصه اجتماعی ایران در این سال رخ داد. در نامگذاری این پدیده اجتماعی دو واژه “جنبش” و “سبز” به صورت ترکیب وصفی “جنبش سبز”، اینک آوازه جهانی یافته است. در گستردگی این پدیده اجتماعی همین بس که طیف وسیعی از فعالان سیاسی_اجتماعی خود را منتسب به آن میدانند: خبرنگاران سبز، سکولاریسم سبز[۱]، مراجع سبز[۲]، و… برخی از آنهاست.
گرچه جنبش سبز با هدف ادامه روند اصلاحات پا به میدان گذاشت ولی بیدرنگ اقبالی که از سوی عموم فعالان عرصه سیاسی- اجتماعی ایران ( داخل و خارج) به جنبش سبز شده است، قابل مقایسه با اقبالی که به جریان اصلاحات شد، نیست. این اقبال تا آنجاست که همسر و فرزندان رضا پهلوی نیز با پوشیدن لباس سبز تظاهراتی را در امریکا ترتیب داده تا همصدایی خود را با جنبش سبز ایران نشان دهند.
پرسش پژوهش این است که ماهیت جنبش سبز چیست که به ظاهر رنگین کمانی از طیف سلطنتطلب سبز گرفته تا مراجع سبز را در خود جا داده است؟ آیا تجمع این همه طیفهای متعارض زیر یک چتر (جنبش سبز) امکان پذیر است؟ پاسخ را در پرسشی دیگر باید جستجو کرد که آیا اساسا جنبش را هویتی متنوع و متکثر است که این طیف ها را در خود جای داده یا آنکه جنبش سبز از سر بیهویتی است که هر کسی از ظن خود شد یار او؟
بنابر این، دو نگاه متفاوت در این خصوص وجود دارد: یکی جنبش سبز را جنبشی برآمده از فرایند یک جریان دویست ساله آزادیخواهانه و تحولخواه در ایران دانسته که از عصر مشروطه آغاز، در انقلاب ۵۷ در مسیر اسلامخواهی، در ۲ خرداد ۷۶ از مسیر اصلاحات درون سیستمی و در ۲۲ خرداد ۸۸ از مسیر تحولخواهی (تغییر) موسوم به جنبش سبز بروز و ظهور کرده است. گواه این ادعا آن است که جریان سلطنتطلب نیز که اصل سلطنت پهلوی را برآمده از جنبش مشروطه میداند، با جنبش سبز مشکلی ساختاری ندارد.
نگاه دوم، اما، معتقد است که جنبش سبز هنوز به تکامل ساختاری نرسیده و فاقد هویتی تعریف شده است. جنبش سبز نیز بسان جریان دوم خرداد که در ستیز با اقتدارگرایان کلید خورد، جنبشی فاقد تعریف ماهوی و صرفا برآیند خشم فروخته ملت است. از این دیدگاه، اقبال عمومی به جنبش سبز هر چند متنوع، صرفا در این حد است که این جنبش پیشقراول جریان ضدیت با نظام خودکامه ایران است و بس[۳].
یکم: پیامدهای جنبش سبز
صرف نظر از اینکه جنبش سبز را جنبشی واجد یا فاقد هویت بدانیم، تاثیرگذاری شگرف جنبش بر سپهر جامعه ایرانی، از جانب هیچ یک از دو گروه انکار نشده است. «دیگر راه برگشتى وجود ندارد» جمله معروف میرحسین موسوى در شامگاه ۲۲ خرداد ۸۸ بود. در گمان نگارنده، سخن وی با پیشینه ای که او خود در تحکیم جمهوری اسلامی داشت، پیشبینی هزینههای بود که حاکمیت میبایست در انکار جریان تحولخواه پرداخت میکرد که کرد. این هزینه از فردای انتخابات به شرح زیر به پای حاکمیت نوشته شد که هریک هزینهای بود بس سنگین:
– تخریب مشروعیت نظام در عرصه ملی (مشروعیتزدایی از استبداد دینی)
– تخریب بیش از پیش چهره بینالمللی حکومت
– ایجاد شکاف عمیق در سطح رهبران حکومت
– ایجاد شکاف عمیق درمیان منابع سنتی مشروعیت نظام (روحانیت، مراجع، علما)
– ایجاد شکاف عمیق بین حاکمیت و طبقه متوسط طرفدار آن
– از کارکرد افتادن نهادهای حل منازعه به طور کامل (شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت، رهبری)
– دور شدن افکار عمومی از ایدئولوژی مسلط در جمهوری اسلامی
– فرسایش توان حاکمیت در مدیریت و حل بحران
– تنزل رهبری نظام از جایگاه “فصل الخطاب بودن” به بازیگری سیاسی و فعال در یک سوی منازعه و تنزل جایگاه او در سطح عمومی جامعه تا حد رویارویی معترضان با او[۴]
دوم: بسترهای سیاسی- اجتماعی جنبش سبز
چرا نظام حاضر به تمکین در برابر رای مردم نشد و با قبول هزینههای بالا، مسیر رودررویی با جنبش را پیش گرفت؟ برای این پرسش باید دانست که جامعه ایران امروزه دچار مشکلاتی عدیدهای است که اهم آن ها را می توان در ۶ گسل عمیق بدین شرح برشمرد:
گسل علمی (فاصله گرفتن اکثریت جوان تحصیل کرده ازمدیران بیکفایت)
گسل جنسیتی(تبعیض آشکار و نهان علیه زنان)
گسل نسلی (جمعیت جوان ایران با حدود ۷۰ درصد جمعیت جوان زیر ۳۵ سال)
گسل اقتصادی (فاصله طبقاتی با شکاف میان اکثریت فقیر و اقلیت بهرهمند)
گسل ایدئولوژیک (به چالش کشیده شدن اسلام به عنوان ایدئولوژی نظام)
گسل قومی[۵] (جدا شدن قومیتهای مختلف سرکوبشده از یکدیگر و از حاکمیت)
این گسلها ،اینک، بحران هایی را دامن زده اند که اهم آن ها عبارتند از[۶] :
بحران هویت (مشروعیت ایدئولوژیک)
بحران مشروعیت
بحران مشارکت
بحران مدیریت منابع
این بحرانها نه تنها اینک گریبان جمهوری اسلامی را بلکه گریبان هر نظام و یا دولتی را پس از این گرفته است.
از سوی دیگر توسعه نسبی جامعه مدنی (به عنوان مثال در سازمانهای غیردولتی) و پیشرفتهای تکنولوژیک (مثل اینترنت و شبکههای اجتماعی از قبیل فیسبوک و تویتیر و..) را باید به عنوان یکی از زمینههای بسترساز و پویایی جنبش سبز نام برد. اگر انقلاب ۵۷ انقلاب نوار کاست نام گرفت، جنبش سبز را باید جنبش شبکههای اجتماعی نام نهاد.
سوم: گستره کنشگران جنبش سبز
در عین حال که هویت جنبش سبز را قشر متوسط شهرى تشکیل داده، اما، جنبش سبز منحصر در آنان نیست. لذا میتوان جنبش سبز را فراطبقاتى دانست. از یاد نباید برد که حاکمیت ایران همواره سعی دارد که شمار معترضان را به اقشار مرفه نه متوسط جامعه و آن هم تحت تاثیر دسیسه خارجی محدود کند.
در جامعیت جنبش سبز ایران همین بس که به راحتی میتوان حضور فعالان زیر را در آن به وضوح دید[۷]:
جنبش کارگری (مسعود اوسانلو به عنوان نمونه)
جنبش زنان (کمپین یک میلیون امضا و حضور پر رنگ زهرا رهنورد، شیرین عبادی و ..)
جنبش دانشجویی (مثل دفتر تحکیم وحدت)
جنبش جوانان (سن متوسط بازداشتشدگان پس انتخابات در حدود ۲۰ تا ۲۵ سال بود)
جنبش روشنفکری[۸] (سکولاریسم سبز برای نمونه)
چهارم: آیا جنبش سبز یک جنبش اجتماعی چیست؟
آیا اساسا، حوادث اخیر ایران را میتوان در چارچوب جنبش اجتماعی دانست یا همانگونه که برخی معتقددند جنبش سبز چیزی بیش از خروش خشمهای خفته نیست؟
تعریف جنبش اجتماعی چیست؟
جنبش اجتماعی عبارت است از برآیند سه مولفه توانمندی رهبران در بسیج عمومی[۹] مردم به منظور ایجاد تغییر یا استقرار نظمی نو در اجتماع. با این تعریف تفاوت جنبش اجتماعی از شورش های خیابانی یا کودتا روشن میشود. شورش های خیابانی، فاقد رهبری است و از این رو تغییر یا استقرار نظمی نو را نمیتواند مد نظر داشته باشد. کودتا نیز اگر چه واجد رهبری است، اما، فاقد قدرت بسیج عمومی است.[۱۰] کنار زدن نظم موجود و تلاش به منظور ایجاد نظمی جدید معمولا خالی ار تنش و ناآرامی نیست. به همین سبب ریسکپذیری یکی از متغیرهای مهم در جنبشهای اجتماعی است که رابطه تنگاتنگی با انگیزهها و عوامل توقف یا تداوم جنبش دارد.
جنبش اجتماعی به مثابه یک کنش جمعی و گروهی، مستلزم آگاهی مشترک و احساس همدلی است. جنبش اجتماعی با چنین تعریفی میتواند به دو گروه تقسیم شود: جنبش اجتماعی گسترده یا محدود ( مثل جنبش کارگری یا جنبش زنان)
تمایز بارز جنبش اجتماعی گسترده از محدود در این است که در آن هر کنشگر، میتواند با حفظ هویت فردی خود، کنشگری در کنار دیگر کنشگران باشد. به نظر میرسد در اعتراضات اخیر ایران همه کسانی که خود را در پیوند با جنبش اعتراضی سبز میدانند، با حفظ هویت فردی خود، هویتی فراگیر را تشکیل میدهند که شامل میلیون ها نفر پیر و جوان، از طبقات مختلف اجتماعی از درون و برون ایران است.
نظر به “بستر” ، “گستره کنشگران” و “پیامدهای” جنبش سبز به شرحی که در بالا برشمرده شد، بیتردید جنبش سبز را باید به دلیل اولا قدرت بسیج مردمی و دوما تنوع کنشگران آن در شمار “جنبش های اجتماعی گسترده” دانست.
هویت، موضوع و مدل جنبش اجتماعی کدامند؟
از دیدگاه آلن تورن[۱۱] جنبش اجتماعی را به وسیله سه اصل میتوان تعریف کرد : “هویت جنبش “، “موضوع مبارزه ” و “چشم انداز یا مدل اجتماعی جنبش ” که هدف نهایی آن محسوب میشود.
منظور از هویت؛ شناخت ماهیت جنبش است و اینکه سخنگوی چه کسانی است ؟ موضوع مبارزه، یعنی موانعی که پیش پای جنبش قرار دارد. چشم انداز یا مدل عبارت است از آنچه جنبش در صدد آن است تا در سپهر اجتماعی از طریق کنش جمعی ایجاد نماید. این سه پارامتر در جنبش سبز چگونهاند؟
هویت جنبش سبز چیست؟
یکی از مسائل مهم، در جنبشهای اجتماعی که در عین حال معیاری برای موفقیت جنبش در آینده محسوب میشود، امکان سازماندهی رفتار تودهای مردم و کنشگران است. به نظر میرسد در جنبش سبز همانطور که رهبران آن اذعان دارند:
الف) جنبش از سازماندهی هرمی(عمودی) در مدلی که در انقلاب ۵۷ مشاهده شد، به سوی سازمان شبکهای و افقی تغییر مدل داده است.
ب) رهبری جنبش سبز از مدل رهبری کاریزماتیک (از نوع آنچه در انقلاب ۵۷ شاهد بودیم) به سوی مدیریت عقلانی چرخش داشته است.[۱۲]
گفتنی است که در هر دو این مدلها، رهبری و مدیریت جنبشهای اجتماعی از “اعتماد” عمومی برخوردار بوده که سرمایه اجتماعی جنبشها محسوب میشود و کارکرد رهبری را به شدت افزایش میدهد با این تفاوت که در مدل رهبری کاریزماتیک از آنجایی که رهبر کاریزما میتواند به سوی خودکامگی مایل میشود، سرمایه اعتماد عمومی را تدریجا از دست میدهد .
موضوع مبارزه ( موانع ) جنبش سبز چیست؟
بسیاری بر این باورند که جنبش سبز پس از حوادث روز عاشورا در هالهای از رخوت فرو رفته است. فرمان آقایان موسوی و کروبی، مبنی بر لغو راهپیمایی اعتراضآمیز در سالگرد انتخابات تقلبی ریاست جمهوری با ترس از اعمال خشونت عریان حاکمیت یا لغو خود به خودی مراسم ۱۳ آبان توسط فعالان جنبش، گواهی بر تحلیل و رو به ضعف نهادن جنبش از سوی بسیار از جمله حکومت ایران تفسیر شد. ولی آیا صرف نظر کردن از یک گزینه (بسیج عمومی) به معنی فروخفتن یک جنبش است؟ اگر چنین است پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ پس از سرکوب خرداد ۴۲ را چگونه باید تفسیر کرد؟ آیا نه این است که جنبش های مسالمتآمیز با هدف پرهیز از خشونت، ناگزیر به فروختن برای تجدیدقوا میباشند. چه ادعای باطلی است که حیات جنبشی را صرفا در تظاهرات خیابانی بدانیم. واقعیت این است که جنبش سبز نخفته بلکه تغییر تاکتیک داده است. از آنجایی که جنبش سبز به خوبی از قدرت سرکوب حاکمیت که با زیر پا نهادن همه معیارها در عاشورای ۸۸، عزم خود را به سرکوب نشان داد آگاه هست، جنبش تاکتیک خود را از بروز و ظهور خیابانی به فلجسازی سلسله اعصاب دستگاه سرکوبگر رژیم تغییر داده است. شناسایی و اخراج کارمندانی که در کارکرد دولت اخلال میکنند، واکنش دولت به این تاکتیک موثر است.[۱۳] باید اذعان داشت “شبکههای اجتماعی” که مهندس موسوی دستور به شکلگیری آن داده بود، عملا تاثیرگذار بوده است.
از سوی دیگر در مقابله با جنگ “دونکیشوت” وار حاکمیت با علوم انسانی که تا حد رهبریت نظام از آن سخن رفته است، فرمان خنثیسازی آن از طریق بسط آگاهی، دیگر دستور رهبران جنبش به عنوان استراتژی برشمرده شده است. از همین جاست که میرحسین “آگاهی را چشم اسفندیار خودکامگان” دانسته است.[۱۴]
با این مواصفات، باید گفت که جنبش سبز در مقطع بازسازی و تجدید قوای خود به خوبی واقف است که کدامین مانع پیش پای اوست. این موانعی که اینک جنبش با آن رو به روست به شرح زیر است[۱۵]:
– نظام غیر دموکراتیک در ایران. (نظام دمکراتیک محصول موازنه قوای مردم و دولت است که در جمهوری اسلامی یافت نمیشود. از اینرو، در نظام غیر دمکراتیک امکان بروز و ظهور اپوزسیون از او سلب میشود. همچنان که نظام غیر دمکراتیک برای باقی ماندن در قدرت متوسل به هر روشی اعم از تقلب و سرکوب میشود).
– نظام اسطوره سازی (یکی از چالشهای مهم جنبش سبز، رودررویی با نظامی است که جامه قداست بر تن کرده است. نقش بارز آیتالله منتظری و مهدی کروبی که خود جامه روحانیت به تن دارند، برای دریدن این قداست پوشالین، چشمگیر بوده است. آگاهی دادن مردم دینمدار به غیرمقدس بودن حکومت و حاکم (ولی فقیه)، کاری است بس مهم. از اینرو، جدا کردن بدنه قشریگرای مذهبی از حاکمیت، یکی از اهداف جنبش است).
– اقتصاد دولتی و به ویژه رانت خواری نفتی [۱۶] (در نظامهایی با اقتصاد دولتی کلیه منابع درآمدی اپوزسیون محدود یا بسته میشود تا امکان فعالیت از آنان سلب شود. در مقابل دولت به اتکا درآمد هنگفت، مبادرت به تقویت دستگاه سرکوب مینماید)
– غیرپاسخگو بودن نظام در برابر نادیدهانگاری حقوق بشر. (پاسخگو کردن دولت یکی از اهداف جنبش سبز است ولی میدانیم دولتهای دینی، دولتهای تبعیض سازند. از این رو، برابریطلبی دموکراتیک با حکومتهای دینی تعارض بنیادین دارد. یعنی نمیتوان دولت دموکراتیک دینی داشت. مردم سالاری دینی[۱۷] جز توهم بیش نبود. لذا جدایی نهاد دین از نهاد دولت، یکی از پیش شرطهای گذار به دموکراسی است[۱۸]).
– توسل به انواع سرکوب: بیتردید باید یکی از بزرگترین موانع موفقیت جنبش سبز را توسل حاکمیت به انواع سرکوب عریان وبیپرده دانست. بدون این سرکوب بیگمان در اندک مدتی پس از انتخابات تقلبی حاکمیت جمهوری اسلامی دچار تغییرات شگرف میشد. شرح ماجرا سرکوب به شرح زیر بر عهده سپاه پاسداران قرار گرفت.
چشم انداز و مدل اجتماعی جنبش سبز ( هدف نهایی)
الف- تحلیل وضعیت درونی جنبش[۱۹]
برای آنکه بتوانیم ارزیابی درستی از پویایی یا ایستایی جنبش سبز داشته باشیم، ناگزیر به تحلیل وضعیت درونی جنبش در حال حاضر هستیم. برخی ویژگیهای جنبش سبز را میتوان به شرح زیر برشمرد:
- درونزا بودن ( به معنی خلاقیت چشمگیر فعالان جنبش که به رغم تمامی محدودیتها از آن ها برای ابراز وجود خود استفاده میکند.)
- مشارکت گسترده (شامل جنبش زنان، جنبش کارگری، جنبش دانشجوی، جنبش جوانان و..)
- پیوند تاریخی جنبش با مطالبات تاریخی از دوران مشروطه به این سو که تبار جنبش سبز را به آن دوران وصل میکند.
- کثرتگرایی ( برهم زدن مرزهای خودی و غیرخودی)
- انعطافپذیری (مثل اجباری نبودن حجاب از زبان کروبی به عنوان یک روحانی یا حقوق شهروندی اقلیت بهایی از زبان منتظری)
- شبکهسازی (تشکیل شبکههای اجتماعی خودجوش مردمی)
- تحولخواهی (تا حد بازنگری به اصول بنیادین قانون اساسی جمهوری اسلامی از جمله تحدید اختیارات ولی فقیه)
- قانونگرایی و مشی ضد استبدادی
- مشی مبارزات مسالمت آمیز و…
نظر به مراتب فوق، بیدرنگ نمیتوان جنبش سبز را ایستا دانست گرچه میتوان اذعان داشت که به دلیل ماشین سرکوب دولت، جنبش از تمام ظرفیتهای خود استفاده نمیکند.
ب- چشمانداز جنبش سبز برای آینده
از آنجا که جنبش سبز رویکردی “قدرت ستیز” دارد، خود را مصمم به پاسخگو کردن قدرت میداند. این رویکرد بیدرنگ رویارویی با حاکمیت را برای جنبش سبز به همراه داشته است. در مقابل نیز حاکمیت از تمام ظرفیت ایدئولوژیک خود برای سرکوب جنبش سبز بهره جسته و میجوید. این ظرفیت اعمال خشونت در جمهوری اسلامی حاصل تطابق نظام ایدئولوژیک آن با بخش مهمی از بلوک قدرت است.
اما از نگاه مثبت، وقایع پیش و پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، فرصتی را ایجاد کرد تا نیرویهای تحولخواه را از مسیر فعالیتهای انتخاباتی خارج و از کنار صندوقهای رای و حوزههای انتخاباتی به خیابان ها کشاند و عملا” نوعی گذار از مبارزه انتخاباتی علیه دولت احمدینژاد را به مبارزه سیاسی تمام عیار علیه حاکمیت تبدیل کند؛ روندی که همچنان بهگونهای بطئی در زیر پوست جامعه ادامه دارد. در این روند اگر مراجع فکری و فرهنگی و رهبران سیاسی به نقش و تاثیر تاریخی خود واقف باشند و در همان حال، طبقهی متوسط جدید را که حامل جنبش است به خودآگاهی از توانمندیهای خود واقف کنند، امکان موفقیت پروژهی دموکراسیخواهی بیشتر میشود و در غیر این صورت باید چشم انتظار انقلابی دیگر بود که به هیچ رو در توان پیکر رنجیده ایران نیست.
نتیجهگیری:
جنبش سبز لااقل در حد تئوریک تحولات گستردهای را در سپهر اجتماعی ایران نوید میدهد که موجب این اقبال به او شده است. خلاصه این گستردگی را میتوان به شرح زیر برشمرد که :
در گمان بسیاری از فعالان و جریانات سیاسی داخل و خارج نوعی خوشبینی به اینکه جنبش سبز، جنبش احقاق حقوق مدنی در یک گفتمان دمکراتیک با رویکردی ضد استبدادی و غیر ایدئولوژیک میباشد، قوت یافته است. در فرض صحت این درک[۲۰]، این ویژگیهای سهگانه (یعنی احقاق حقوق مدنی، گفتمان دمکراتیک و ماهیت ضد استبدادی) است که این اقبال را در همه جریانات فعال در عرصه سیاسی ایران (چه در داخل و چه خارج) به وجود آورده است.
صرفنظر از قبول یا رد جنبش سبز، آنچه مسلم است اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران پس از انتخابات ۸۸ به راهی غیرقابل بازگشت گام نهاده است. این نظام اینک در برابر دو اختیار بس دشوار قرار دارد: یا اصلاحات ریشهای[۲۱] یا فروپاشی.
پاورقیها:
[۱] ر.ک به اندیشههای اسماعیل نوریعلاء در سایت سکولارهای سبز به نشانی http://www.seculargreens.com[۲] ر.ک به مقاله “واکاوی ارتباط مرجعیت نواندیش و جنبش سبز”، نیلوفر زارع، سایت جرس، ۲۹ خرداد ۸۹٫[۳] اکبر گنجی با پیشینه آشنایی دقیق خود به ابعاد و زوایای درونی نظام جمهوری اسلامی، از مهمترین طرفدار نظریه دوم است. وی اعتراض های ظهور کرده در ایران را فاقد مولفههای جنبشهای کلاسیک میداند.( ر. ک رادیو پژواک بی بی سی ۱۱ نوامبر ۲۰۱۰ )
[۴] بیتردید در نظام فکری ولایت فقیه، مورد اخیر بزرگترین دستاورد جنبش سبز از نظر نگارنده به شمار میرود.[۵] به نظر میرسد مدل فدرالیسم برای آینده ایران عموما در ذهن کسانی شکل گرفته است که بیشتر به گسل قومی از مجموع گسلهای دیگر توجه دارند حال آنکه مدل فدرالیسم راه چاره برای دیگر گسلها نیست.[۶] بیانیه شورای فعالان ملی – مذهبی،، ۲۷ /۶/۸۹ ، سحام نیوز.[۷] مدعای این پژوهش این نیست که جننبش سبز موجد و مولد موارد برشمرده است زیرا تردیدی نیست که تمامی این موارد پیش خرداد ۸۸ نیز وجود داشتند. بلکه مدعای پژوهش این است که فراخی و ظرفیت موجود در جنبش سبز تا بدانجا بود که تک تک این جریانان اجتماعی را در همسویی با خود قرار داد.[۸] یکی از تفاوت های جنبش سبز و جنبش اصلاحات در این است که جنبش سبز به رغم بهرهمندی از جنبش روشنفکری، جنبش صرفا نخبهگرا نیست. سرمایهگذاری جنبش اصلاحات بر نخبگان جامعه، عملا به دور افتادن از بطن مردم غیرنخبه منجر شده بود.[۹] Mobility[۱۰] به عنوان مثال اقدام “افسران آزاد “برای واژگون کردن حکومت فاروق در مصر که در آن اثری از بسیج عمومی مردم دیده نشد، باید “کودتای افسران آزاد” دانست. حال آنکه بسیاری به عمد یا سهو آن را “انقلاب افسران آزاد” مینامند. برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به کتاب “تاریخ روابط ایران و مصر” ، حسین علیزاده، نشر اداره کل اسناد و آرشیو وزارت امور خارجه ایران، بهار۱۳۸۴، تهران.[۱۱] Alain Touraine[۱۲] این دو یعنی سازماندهی افقی و رهبریت عقلانی(نه کاریزماتیک) بیتردید دستاوردهای مهمی به شمار میروند. جالب اینکه منتقدانی مثل اکبر گنجی همین نقطه قوت جنبش سبز را که رهبرانش سازمان دهی افقی و رهبریت عقلانی را برگزیدهاند، به عنوان نقطه ضعف بر میشمارند. وی گمان دارد عدم صدور فرامین از رهبران به پیروان نافی وجود چیزی به نام جنبش است. (ر.ک پژواک بی بی سی )[۱۳] ر.ک به اظهارات لطفالله فروزنده معاون احمدینژاد در شناسایی و حذف کارمندانی که “عوامل فتنه” بوده و در کار دولت اخلال میکنند. رایدو فردا ، ۷//۴/۸۹٫[۱۴] پیام میرحسین موسوی به مناسبت ۱روز دانشجو ،۲۹ آبان ۱۳۸۹، روزنامه الکترونیکی کلمه.[۱۵] اکبر گنجی، “میزگرد موانع دمکراسی در ایران”، ۲۷ مرداد ۱۳۸۹، گویا نیوز.[۱۶] کافی است برای نمونه به گزارش گروه شفافیت بینالمللی توجه شود که در آن فساد حاکمیتی ( یعنی سوء استفاده از قدرت برای منافع شخصی) را در حال افزایش دانسته است. دولتهای نفتی، نه تنها از نظر اقتصادی مستقل از مردماند بلکه مردم را وابسته به خود میخواهند امروز در ایران، دولت به مانند پدر معتادی است که نفت را برای گذراندن زندگی میفروشد.[۱۷] مردمسالاری دینی سکهای بود که در دوران دولت اصلاحات ضرب شد. حال آنکه جمع این دو جمع اضداد است. تصور میشود جنبش سبز اینک، به غیر قابل جمع بودن این دو پی برده است.[۱۸] سکولاریسم سبز ناظر به همین بحث است. صرف نظر از نوع حکومت آینده ایران(جمهوری، پادشاهی، پارلمانی)، بیتردید سکولاریسم مهمترین اگر نگوییم تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی است.[۱۹] ر.ک به بیانیه شورای فعالان ملی – مذهبی،، ۲۷ /۶/۸۹ ، سحام نیوز.[۲۰] چرا که تردیدهایی از نوع اظهارات اکبر گنجی در هر سه این موضوعات وجود دارد.[۲۱] به شرط آنکه آن را در چارچوب قانون اساسی فعلی امکان پذیر بدانیم. این در حالی است که بسیاری، اصلاحات در چارچوب قانون اساسی را ناممکن میدانند.تاریخ انتشار در جنبش راه سبز (جرس):
۲۶ تیر ۱۳۹۱ / ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۱