منطق درست سعید ملایی: اگر قرار است ببازم همه ببازیم
هنگامی که یک ورزشکار به خواست مقامات دولتی تن به باختخودخواسته میدهد یا مثلا ضربدیدگی را دلیل بازی نکردن با حریف اسرائیلی اعلام میکند، به طور ضمنی او و فدراسیون مربوطه به کمیته برگزارکننده بازیها چنین وانمود میکنند که «اگر باخت یا ضربدیدگی نبود، کشتیگیر ایرانی آمادگی دارد با حریف اسرائیلی مواجه شود». این یعنی اسرائیلی موجودیت دارد در حالی که مدعای جمهوری اسلامی انکار موجودیت اسرائیل است.
سعید ملایی، جودوکار نامدار ایرانی، در اعتراض به اجبارش به باخت برای اینکه در دور بعد با حریف اسرائیلی بازی نکند در استدلالی ساده ولی متقن گفته «من یک سربازم…اگر قرار است ببازم همه ببازیم.» استدلال او در منطق سیاسی نکته مهمی را در درون خود دارد. منطق او عینا منطقی بود که پیشتر رسول خادم، رییس پیشین فدراسیون کشتی ایران، اعلام کرده بود. از آنجایی که خادم برای منطق خود گوش شنوایی ندید از مقام خود کنارهگیری نمود تا آنکه امروز همان منطق و استدلال را سعید ملایی بازگو میکند.
اعتراض رسول خادم آن روز و سخن سعید ملایی امروز حاوی منطق سادهای است. آنها میگویند اگر بازی نکردن با اسرائیل نشانی از «رسمیت نشناختن اسرائیل» است، این موضوع را نبایدبا اجبار ورزشکار به تمارض یا باختخودخواسته «لاپوشانی» کرد، بلکه باید آن را علنی کرد.
اگر میبینیم ورزشکاران ایرانی با حریفان امریکایی بازی میکنند یا به امریکا میروند یا آنها را خاک ایران میپزیرند ولی از بازی با اسرائیل حتی با توسل به نیرنگ امتناع میکنند، ناشی از این نکته است که جمهوری اسلامی بازی نکردن با اسرائیل را مبتنی بر یک «منطق حقوقی» میداند. از نظر جمهوری اسلامی کشوری که موجودیت ندارد، بازیکنی هم ندارد تا با آن بازی کنیم. بازی کردن با حریف اسرائیلی نشان آن است که کشوری به نام اسرائیل «موجودیت» دارد. این در حالی است که در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی انکار موجودیت اسرائیل تا آنجاست که از عبارت «رژیم اشغالگر فلسطین» به جای نام اسرائیل استفاده میشود و حساسیت تا آنجاست که نقشهی که روی آن نام این کشور نوشته شده باشد، اجازه ورود به ایران ندارد.
با این توصیف، جمهوری اسلامی چنین وانمود میکند که در انکار موجودیت اسرائیل سیاستی روشن دارد. اگر چنین است، چرا جمهوری اسلامی برای انکار موجودیت کشوری به نام اسرائیل در عرصه ورزش متوسل به اقداماتی از قبیل اجبار بازیکن به «تمارض» یا «باختخودخواسته» میشود؟
پاسخ در آنجاست که بنا به قوانین کمیته بینالمللی المپیک و کلیه فدراسیونهای جهانی، عرصه ورزش از عرصه سیاست جداست. یک فدراسیون خود را در وضعیتی نمیبیند که نسبت به موجودیت کشوری اظهار نظر کند. کشوری که در سازمان ملل دارای کرسی است از نظر این نهادهای بین المللی «موجودیت» دارد. این نهادها میدانند اندکی مماشات که منتهی به سیاسی شدن ورزش شود، ای بسا منتهی به هرج و مرج و خشونتهای بی انتها در عرصه ورزش شود. ناگزیر عرصه ورزش را باید به ورزش محدود کرد و از ورود سیاست به آن باید ممانعت کرد همچنان که از ورود آئینهای دینی و مذهبی در ورزش ممانعت به عمل میآورند.
این در حالی است که جمهوری اسلامی ورزش را به شدت به سیاست و دین آغشته کرده و به ویژه در عرصه سیاست، نظر سیاسی خود را در انکار موجودیت اسرائیل بر ورزشکاران تحمیل میکند. اجبار ورزشکار برای تمارض یا باختخودخواسته صرفا فریب فدراسیونهای جهانی است، نه ابراز موضع سیاسی.
تمارض و باختخودخواسته یعنی شناسایی اسرائیل
نکته ای که مقامات جمهوری اسلامی از آن غافلاند یا خود را به غفلت میزنند این است که هنگامی ورزشکار ایرانی در اثر فشار مقامات دولتی از مبارزه با حریف اسرائیلی امتناع میکند این در واقع به معنی شناسایی اسرائیل است.
توضیح آنکه فرض بگیریم کسی برای شرکت نکردن در امتحان، گواهی پزشک به آموزگار خود ارائه دهد. معنای ارائه گواهی پزشک به آموزگار چیست؟ آیا جز این است که اگر دانش آموز دچار بیماری نمیشد، در جلسه امتحان حاضر میشد؟ او با ارائه گواهی پزشک این معنا را به آموزگار خود القا میکند که شرکت نکردن او در امتحان به دلیل بیماری است وگرنه او در امتحان حاضر میشد.
عیناً همین معنا در تمارض و باختخودخواسته ورزشکاران ایرانی صدق میکند. هنگامی که یک ورزشکار به خواست مقامات دولتی تن به باختخودخواسته میدهد یا مثلا ضربدیدگی را دلیل بازی نکردن با حریف اسرائیلی اعلام میکند، به طور ضمنی او و فدراسیون مربوطه به کمیته برگزارکننده بازیها چنین وانمود میکنند که «اگر باخت یا ضربدیدگی نبود، کشتیگیر ایرانی آمادگی دارد با حریف اسرائیلی مواجه شود». این یعنی اسرائیلی موجودیت دارد در حالی که مدعای جمهوری اسلامی انکار موجودیت اسرائیل است.
از سوی دیگر، این قبیل اقدامات (باختخودخواسته یا تمارض)، نخست ورزشکار ایرانی را وادار به دروغگویی به خود و سپس وادار به دروغگویی به کمیته برگزارکننده و سپس دروغ به ملت ایران و جهانیان میکند. روشن است که دروغگویی با روحیه و مرام ورزشی سازگار نیست. بنا بر این، ورزشکار ایرانی هم باید از مدالآوری خود صرف نظر کند و هم با توسل به نیرنگ دروغگو شود.
پر واضح است که چنین رویهای چقدر برای روحیه یک ورزشکار مخرب و ویرانگر میتواند باشد. اما، ویرانگرتر آن است که این دروغ را نه او به دلخواه خود بلکه به اجبار فدراسیون انجام میدهد تا دچار تنبیه نشود. به عبارت دیگر این فدراسیون است که از ورزشکار میخواهد «متوسل به دروغ» شود.این دقیقاً نکتهای است که رسول خادم به آن اشاره داشت. استدلال درست خادم این بود که اگر سیاست خارجی جمهوری اسلامی انکار موجودیت اسرائیل است، چنین سیاست خارجی با تمارض ورزشکار یا اجبار او به باختخودخواسته در تضاد است چرا که معنای تلویحی توسل به چنین ترفندهایی این است که ورزشکار ایرانی مثلا به دلیل بیماری نمیتواند در برابر حریف اسرائیلی ظاهر شود وگرنه مانعی برای بازی ندارد. از اینرو، رسول خادم به درستی چنین نتیجه گرفته بود که چنین سیاست دوگانهای «آدمی را به این نتیجه میرساند که، شما [جمهوری اسلامی] به آنچه میگویید [انکار موجودیت اسرائیل] اعتقاد ندارید.»
تاریخ انتشار: تاریخ انتشار ۱۴ شهریور ۹۸ / اینترنشنال