روحالله زم: از فرزند انقلاب تا سرکرده ضدانقلاب!
جای یک پرسش مهم از جمهوری اسلامی باقی است و آن اینکه چرا و چگونه فرزند انقلاب سرکرده ضد انقلاب شد؟ آیا روحالله زم تنها یک تن بود یا او محصول نظامی است که منتقد را به معترض و معترض را به مخالف و مخالف را به برانداز تبدیل میکند؟
دستگیری روحالله زم به یکباره در صدراخبار رسانههای فارسی داخل و خارج و حتی مورد توجه برخی رسانههای غیرفارسی قرار گرفت. در ایران برخی مقامات لشگری و کشوری مانند سرلشگر باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، رییسی رییس قوه قضائیه، برخی نمایندگان مجلس و…به سپاه پاسداران بابت شکار روحالله زم تبریک گفتند. با این حساب باید تلقی آنان این باشد که «شکار شاهانهای» را صید کردهاند. اما، این شکار شاهانه که بود؟ آیا با حذف او اوضاع «به سامان» خواهد شد؟
من روح الله هستم: فرزند انقلاب
انقلاب اسلامی مخالفان رنگارنگی داشته و دارد. امروز اگر بر چهرههای معروف مخالفان جمهوری اسلامی نظر افکنیم گرد پیری را بر موهای سفیدشان و گذر زمان را بر چهرههای سالخوردهشان به وضوح میبینیم. آیا روحالله زم از شمار همین افراد است؟ اگر نه، اینکه او از نسل جوان «ضدانقلاب برانداز» است، سرنوشت امروز او و گذشته دیروز او چه پرسش تامل برانگیزی را دامن میزند؟
در کوران انقلاب به دنیا آمد. میتوان او را یکی از «آقازاده»های نظام یا بهتر بگوییم «معممزاده»های نظام دانست. پیش از راهاندازی کانال تلگرامی «آمدنیوز» نام روحالله زم اساسا به دلیل انتسابش به یکی از «روحانیان حکومتی» بر زبان افتاد به ویژه هنگامی که در سال ۹۲ نامههای زنجیرهای خود را به «رهبرمحترم جمهوری اسلامی» یکی پس از دیگری مینوشت. در آن نامهها ردپایی از براندازی و دعوت به آشوب و ساختن ککتل مولوتف و.. مطلقا به چشم نمیخورد که هیچ؛ نامههایش لحن دلسوزی دارد. او در یکی از نامههایش به آیتالله خامنهای از زبان یکی از فرزندان انقلاب چنین مینویسد:
«من روح الله هستم. فرزند انقلاب امام خمینی … ۶ ماه قبل از انقلاب ۵۷ به دنیا آمده ام و با قنداقهام در تظاهرات مردمی منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی شرکت میکردم… در تظاهرات روز ۱۷ شهریور ۵۷ … در بهشت زهرای تهران برای فرار از دست سربازان ارتش پهلوی خانوادهام مرا در قبری پنهان نموده و پس از رفتن مردم از بهشت زهرا مرا از آن درآوردند…»
او در فراز دیگری مینویسد «من فرزند پدر روحانی هستم که بارها با او چه بصورت خصوصی و چه عمومی به بیت جنابعالی میآمدیم و در اندرونی شما میهمان بودیم…در مراسمهای متعدد عزاداری در بیتتان بودیم و به “حاج منصور ارضی ” شما گوش میدادیم…»
در فرازی دیگر داستان همراهیش با پدر را در یکی از جلسات در حضور رهبر یادآور میشود که «پس از شام خادمان شما برای همه حضار چای آوردند… تصمیم گرفتم چایم را سر فرصت میل کنم. به محض اتمام چایتان نیم خیز شدید برای برخاستن. اما، از زیر عینکتان ناگهان چشمتان به چای من افتاد…شما گفتید تا شما چایتان را نخورید ما اینجا را ترک نمیکنیم….چون آقای محسن رضایی کنار من بود با آرنج به من میزد که ٬آقا را معطل نکن و زود سر بکش٬… من چای خودم را داغ سر کشیدم و نصف آن بر روی پیراهن و شلوارم ریخت…از بالا تا پایین اندرون پیکرمان سوخت و شما با لبخندی به فرد کنار دستتان فرمودید: ٬این بزرگ بشه چی میشه.٬»
او بی درنگ در ادامه می نویسد: « حالا من بزرگ شدهام , با سیل زیادی از اشکها و بغضهای در گلو…»
بغض های فروخفته روح الله زم چه بود؟ او دیده بود که فرزند محسن رضایی (احمد رضایی) در سال های ۷۷ به امریکا پناهنده شده و دست به افشاگری زده است. تغییر نام داده بود و گذرنامه امریکایی گرفته بود.
همچنین او حکایت میکند که «من که از کودکی در بیت شما راهی داشتم و با ابوذر نوریزاد همبازی بودهام , در منزل آقای جنتی با نوه مرحومش “محسن” رویای کودکانه داشتم و در دبیرستان فامیل شما جناب دکتر حداد عادل درس میخواندهام و همبازی محمد روحانی فرزند مرحوم [شده] دکتر حسن روحانی بوده ام.»
با کدهایی که او از قرابت خود با مقامات کشوری میدهد او میتوانست چون دیگر آقازادهها فردی متنعم از نظام باشد. اما، چرا روحالله زم از جریان حاکم در نظام جمهوری اسلامی و شخص آیتالله خامنهای فاصله گرفت؟
انتخابات ۸۸
پس از رودیداد ۸۸، جمهوری اسلامی در چالشی بزرگ در درون خود گرفتار آمده که آن را پایانی نیست. میلیونها تن همچون روحالله زم در آن سال راه «رای دادن» را برای تغییر مسیر کشور برگزیده بودند، نه براندازی. چالش اقتصاد ویران امروز از جمله محصول دورانی است که احمدینژاد میگفت «قطعنامهها کاغذ پارهاند.».
هنگامی که رای مردم دزیده شد، پاسخ نظام تنها یک چیز بود: سرکوب و پاک کردن صورت مساله. بغض روحالله زم که در جریان ۸۸ دستگیر و شکنجه شد، برونداد همان حادثه است.
او در فرازی از نامه اش در سال ۹۲ به آیتالله خامنهای مینویسد «شما چه بسا از “بصیرت” اغلب زندانیان سیاسی در بندتان در شناختن “هیولای احمدی نژاد” محروم بوده و هستید.»
«آمدنیوز» از اطلاع رسانی تا براندازی
پس از خروج از زندان که راه کسب و کار را برایش تنگ کرده بودند، راهی خارج از کشور شد و به دلیل ارتباطاتش با افراد حکومتی از برخی «رازهای مگو» خبر داشت. او در فرازی از نامهاش مینویسد «چراهای بزرگی را بر سر راهتان میگذارم و نا امیدانه خواستار پاسخگویی شما هستم». به این ترتیب، او در آغاز یک «پرسشگر» بود به جای اینکه سرکرده ضد انقلاب (اتهام امروز او) باشد. او در گوشه گوشه نامههایش «روزهای سخت زندان» و «شکنجههای متعدد» را با «رهبر محترم» در میان میگذارد.
اما، چه شد که امروز دستگیری «فرزند انقلاب» اینک این همه موج مسرت و شادی در برخی مقامات حکومتی به راه انداخته است؟
روحالله زم در آغاز «رازهای مگو» از افراد «فربه» نظام داشت. اینکه فرزند یکی از مقامات نظام لب سخن بگشاید، برای همه جالب بود. او دریافته بود برای رازهایش گوشهای بسیاری برای شنیدن وجود دارد. «آمدنیوز» را راهاندازی کرد تا با استفاده از تلگرام «خبررسانی» کند. اما، مشکلش این بود که یک خبرنگار حرفهای نبود. این حرفه را نیاموخته بود. خبرهای دست اول او مانند ۶۳ حساب صادق لاریجانی یا تعرض جنسی قاری قران به کودکان ریشه در واقعیت داشت. اما، کم کم همانها که در درون نظام بودند از هر جناح منبع خبری او شدند تا آنجا که نام آمدنیوز زبانزد مردم شد. بیش از یک و نیم میلیون مشترک در یک کانال تلگرامی، منتقد دیروز را به «برانداز» تبدیل کرده بود. در واقع جامعهای سرخورده از صدا و سیما که کارخانه دروغ سازی است، رفع عطش خود را در دهها رسانه از جمله در آمدنیوز پیگیری میکرد. موفقیت آمدنیوز در آغاز منتهی بدان شد که این رسانه منبع خبری رسانههای مهم فارسیزبان خارج از کشور شود. این موفقیت کمی نبود. اما، دیری نپایید که آمدنیوز به «رسانهای زرد» تبدیل شد. رسانه زرد به رسانهای گفته میشود که از اصول حرفهای و اخلاقی روزنامه نگاری پا را بیرون گذاشته است. ادبیات چنین رسانهای گاه رکیک و گاه هتاکانه است.
به بیان ساده آمدنیوز شده بود کیهان شریعتمدار و این چیزی بود که روحالله زم برای عطش جذب مخاطب به آن گرفتار آمده بود. او از خود نمیپرسید چرا رسانههای کارکشته فارسیزبان خارج از کشور دیگر او را به عنوان منبع خبری خود ذکر نمیکنند؟
شورشهای گسترده دی ماه ۹۶ را که به صد شهر کشور سرایت کرد، زم راه اندازی نکرد. اما، در اختناق خبری درون کشور، رسانه او مخاطبان زیادی یافت تا آنجا که نوید راهاندازی «تلویزیون آمدنیوز» را داد.
تدریجا آمدنیوز از رسانهای حرفهای به منبعی خبری تبدیل شده که جناحهای داخل نظام هر یک از طریق او علیه یکدیگر افشاگری کند. بی دلیل نیست که یکی از سخنرانان حکومتی در توئیتی نوشته: «ریاست محترم قوه قضائیه اجازه ندهد اعترافات روحالله زم در پس و پستوها مکتوم بماند و قربانی زد و بندهای سیاسی شود. او مهره حقیری بیش نیست. برای ما مردم از خود آمدنیوز مهمتر شناسایی حامیان و طراحان آن است. جوری دست و دهانشان را خورد کنید که دیگر کسی هوس خیانت به سرش نزند.»
از این سخن روشن میشود که زم قربانی افشاگریهای درون حکومت شده و البته حس «خود رهبر پنداری» نیز در او به شدت رشد کرده بود و شاید فریب سرویسهای خارجی را هم خورده بود.
سرنوشت زم چه خواهد شد؟ در نظامی که شهرام امیری (دانشمند هستهای) را با دستهگل استقبال کردند و سپس او را به جوخه دار سپردند، چه سرنوشتی در انتظار روحالله زم است؟
پاسخ هر چه باشد جای یک پرسش مهم از جمهوری اسلامی باقی است و آن اینکه چرا و چگونه فرزند انقلاب سرکرده ضد انقلاب شد؟ آیا روحالله زم تنها یک تن بود یا او محصول نظامی است که منتقد را به معترض و معترض را به مخالف و مخالف را به برانداز تبدیل میکند؟
تاریخ انتشار: ۱۸ اکتبر ۲۰۱۹