تغذیه سپاه از اندیشه مهدویت
اگر نیک بنگریم این روش را خامنهای خود در شدیدترین بحرانها به خوبی به کار بسته و به پیروان خود آموخته بود که چگونه او را با پیوند زدن به امام غائب تقدیس کنند. سخنان علی خامنهای خطاب به امام زمان در پی «جنایات» در خطبه ۲۹ خرداد ۸۸ (پس از انتخابات ریاست جمهوری) در یاد همگان هست.
حجتالاسلام سعیدی، نماینده رهبر جمهوری اسلامی در سپاه پاسداران، در تعریفی «خودساخته» برای نقش سپاه پاسداران گفته بود که این نهاد «یکی از ابزارهای زمینهساز ظهور امام زمان و بیداری منطقهای و بینالمللی» است که در آن بهویژه «نیروی قدس نقش اول» را ایفا میکند. (۶/۵/۱۳۹۱)
در وهله نخست پرسشی که به ذهن خطور میکند این است که سپاه پاسداران به عنوان رکن رکین نگهدارنده نظام جمهوری اسلامی، با چنین تعریفی از او، از واقعیت چقدر فاصله گرفته است؟ این پرسش از آن رو مطرح میشود که بدانیم سپاه پاسداران با چنین تعریفی، با آن چه در قانون اساسی از آن یاد شده، فاصله بسیار دارد و باور داشته باشیم بسیاری از مهرههای کلیدی این نهاد یا استعفا داده، یا تصفیه شده، یا بازنشست گردیده یا بعضاً به شکل مرموزی فوت شدهاند. در واقع این نهاد قدرتمند اینک در دست کسانی دچار اوهامی به شدت خطرناک قرار گرفته است که نه تنها اصل نظام جمهوری اسلامی، بلکه تمامیت ایرانزمین را به خطر میاندازند.
مهدویت: منبع تغذیه مشروعیت سپاه
در نگاهی عمیق، آن چه از سخنان حجتالاسلام سعیدی دانسته میشود این است که قرار است از «اندیشه مهدویت» به عنوان منبع تغذیه کلیه رفتارهای غیرمتعارف یک نهاد نظامی استفاده شود که با بحران مشروعیت مواجه شده است. برای مثال، از آنجا که نقش پررنگ سپاه در وضع تحریمهای فلجکننده بر ایران محرز است، ناگزیر باید تحریمها را نه برخاسته از خطاکاریهای سپاه، بلکه «عشق به امام زمان» دانست، تا آنجا که سردار آبنوش، فرمانده سپاه قزوین، برای تسکین آلام مردم از فشاری که بابت تحریمها بر گردهشان تحمیل میشود گفت: «اگر مردم بدانند تحریمهایی که وجود دارد بهای عشق به امام زمان است، بیشتر از این سختیها را تحمل میکنند» (خبرگزاری فارس، ۹۱/۰۵/۰۴)
در واقع چنین نیست که این اظهارات به طور خودسرانه توسط سرداران سپاه اظهار میشود، بلکه بازده نوعی آموزش سیستماتیک است که از رأس به قاعده در سپاه و سپس در بسیج و نیروی انتظامی و آحاد مردم باید تزریق شود تا در ازای مشروعیت سیاسی که از جمهوری اسلامی زائل شده، به مشروعیت دینی توسل جسته شود.
بدین ترتیب پاسدار آبنوش سوء مدیریت حاکم بر کشور را که منجر به صدور قطعنامههای رنگارنگ علیه کشور شده و احمدینژاد متوهمانه آنها را کاغذپاره توصیف کرده بود، به گردن عشق به امام زمان انداخته است. در این شگرد زیرکانه و هوشمندانه بار مسئولیت تمامی سوء مدیریتها به گرده کسی است که عملاً از دسترس مومنان به دور است، جز از طریق «نائب بر حق او».
نائب امام زمان هم در این تعریف قرار نیست هیچ یک از دیگر مراجع شیعه باشد. در این تعریف «مندرآوردی» رهبر «تنها» نائب امام غائب است، همان رهبری که دست سپاه را در اعمال هر خلافی باز گذاشته است.
با استفاده از همین شگرد، سعیدی نماینده رهبری در سپاه پاسداران که پیشتر داستان «یاعلی» گفتن علی خامنهای را به هنگام ولادت مطرح کرده بود، گفته است: «یکی از اهداف حضور آمریکا در عراق مقابله با پدیده «مهدویت» بود… شبیهترین حکومت به حکومت امام زمان حکومت ولایت فقیه است که در ایران شکل گرفته… منطقه خاورمیانه مرکز پشتیبانی ظهور امام زمان است… بار اصلی زمینهسازی ظهور امام زمان بر «دوش رهبری» و ملت ایران است… سپاه یکی از ابزارهای زمینهساز ظهور امام زمان است و در عرصه بیداری منطقهای و بینالمللی نیروی قدس نقش اول را ایفا میکند». (خبرگزاری فارس، ۶ مرداد ۹۱)
اگر پیشتر چنین اظهارات متوهمانهای را تنها از احمدینژاد و اطرافیانش سراغ داشتیم، گویا امروز این رفتار به سرتاپای جمهوری اسلامی تسری یافته است. اگر این اظهارات مورد مخالفت رهبر جمهوری اسلامی باشد، وی وظیفه دارد با آن برخورد کند. برخورد نکردن رهبر با این اوهام، نشان از رضایتمندی او از این اظهارات دارد که روزگاری پیشتر فقط از احمدینژاد و اطرافیانش شنیده میشد، در حالی که امروز از زبان نمایندگان رهبر نیز به گوش میرسد. حال پرسش این است که چه ضرورتی موجب شده است تا نظام جمهوری اسلامی این گونه متوسل به تئوریزه کردن خود از طریق امام غائب گردد؟
مشروعیت آسمانی به جای مشروعیت سیاسی
عمق این اوهام که هماینک در گوشه گوشه جمهوری اسلامی خودنمایی میکند، ناشی از بنیاد فکری ولایت فقیه است که مشروعیت قدرت فردی فقیه را ناشی از نیابت او از امام غائب میداند. بدیهی است اگر ولی فقیه مشروعیت خود را از امام زمان حاصل کرده باشد، دیگر نیازی به مشروعیت ناشی از رأی مردم (مشروعیت سیاسی) و پاسخگویی به مردم نخواهد داشت. آن گاه بدیهی خواهد بود که در چنین نظام فکری تئوریزه شدهای، اهرم نظامی رهبر (یعنی سپاه) میتواند خود را زمینهساز ظهور امام غائب بداند، حتی اگر یک حدیث و روایت مبنی بر یاریرسانی سپاه به امام غائب در کتب روایی شیعه یافت نشود.
اگر نیک بنگریم این روش را خامنهای خود در شدیدترین بحرانها به خوبی به کار بسته و به پیروان خود آموخته بود که چگونه او را با پیوند زدن به امام غائب تقدیس کنند. سخنان علی خامنهای خطاب به امام زمان در پی «جنایات» در خطبه ۲۹ خرداد ۸۸ (پس از انتخابات ریاست جمهوری) در یاد همگان هست.
وی با خطاب قرار دادن امام زمان گفت: «ای سید ما، ای مولای ما، آن چه ما باید بکنیم انجام میدهیم، آن چه باید بگوییم گفتیم. من جان ناقابلی دارم. جسم ناقصی دارم. اندک آبرویی هم دارم که آن هم شما به من دادید! همه اینها را من در کف دست گرفتهام در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد… صاحب ما تویی. صاحب این کشور تویی. صاحب این انقلاب تویی. پشتیبان ما شما هستید.»
وظیفه آسمانی به جای وظیفه ملی
این که گویندگان چنین اوهامی تا کجا خود به این گفتهها باور دارند، مسئله دیگری است، ولی آن چه مسلم است این است که آنان تحریک عواطف دینی مردم را وسیله خوبی برای پیشبرد اهداف خود قلمداد میکنند. این اهداف عبارتند از:
کاستن از سطح اعتراضات ناشی از فقر و فاقه
و تحریک عواطف مردم برای هر گونه اقدام نابخردانه از قبیل آن چه در ایام محرم سال ۹۰ هنگام حمله به سفارت بریتانیا در تهران شاهد بودیم که مهاجمان با در دست داشتن پرچم عزای حسینی و سرودن مرثیههای محرم، به سفارت بریتانیا یورش بردند.
در چنین شرایطی، ارگانهای نظامی – انتظامی به جای آن که وظیفه ملی خود را در حفاظت از کیان مملکت و امنیت مردم بدانند، خود را در خدمت انجام وظایف آسمانی «خود تعریفکرده» میدانند و در نتیجه میتوانند «جنگ مقدسی» را باور داشته باشند که در ازای سرکوب مردم، نزد پروردگار مأجور هستند.
http://www.radiofarda.com/content/f2-iran-mahdaviat-imam-mahdi-revolutionary-guards-religion-khamenei/24894701.html