صفحه نخستمصاحبه

بنی صدر و یک خدمت تاریخی به ایران

به مناسبت یکمین سالگرد درگذشت ابوالحسن بنی صدر، مراسم یادبودی در لندن در۱۷ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار گردید که طی آن تنی چند درباره او سخنرانی کردند. از جمله سخنرانان حسین علیزاده بود که گفت بنی صدر در عرصه سیاست موافقانی دارد و مخالفانی. اما، در عرصه جنگی که صدام آغاز کرد او خدمتی تاریخی به ایران کرده که اگر حتی همین یک را در کارنامه او منظور داریم بسنده است که هرکه دل در گرو ایران دارد، خود را مدیون بنی صدر بداند. آن نکته درخشان نقشی است که او ایفا کرد تا خوزستان زرخیز و نفت خیز به دست ارتش صدام نیافتد، آن هم فقط با یک سخنرانی و اشاره به پهلوانان شاهنامه. اگر بنی صدر نبود، فرماندهان پادگان هوایی دزفول را تخلیه کرده بودند و سقوط خوزستان قطعی بود. شرح این ماجرا در این سخنرانی داده شده است تا یادی شده باشد از او.

متن سخنرانی:

جهان سیاست چنان فراز و نشیب دارد که مطلقا نمی توان سیاستمداری را یافت که پیرامون او اتفاق نظر وجود داشته باشد. شادروان بنی صدر نیز از این ویژگی مستثنی نیست. او نیز موافقانی دارد و مخالفانی. با این همه، در پرونده او، نقطه ای درخشان است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. نقطه درخشانی که حتی اگر همین یک مورد را هر که در پرونده خود داشته باشد، همه ایرانیان به او مدیونند یعنی ماجرای جلوگیری از افتادن خوزستان به دست صدام.

کمتر از دو سال از بازگشت خمینی به ایران نگذشته بود که در شهریور ۵۹ جنگ از سوی صدام بر ایران آغاز شد. او که از قرار داد ۱۹۷۵ الجزایر با شاه، به شدت سرافکنده بود، پیروزی برق آسائی را در خیال خام خود می پرورانید. گرچه تجاوز عراق محرز است ولی تحریکات کلامی خمینی نیز بر خشم صدام می افزود.

در ۳۱ فروردین ۵۹، خمینی در تلویزیون ظاهر شد و این اظهارات را بر زبان آورد «صدام به حسب حکم شرعی کافر است…ملت عراق باید بداند این ادم برای ملت عراق خطرناک است وگرنه به ملت ما که او  نمی تواند صدمه بزند. ملت عراق باید تلاش کند این شخص فاسد را از بین ببرد…ارتش ایران نسبت به شاه سابق همین کرد… این جرثومه فساد را از بین ببرید…ما هم کمک شما هستیم.)

چنین شد که  صدام در ۲۶ شهریور ۵۹ قرارداد الجزایر را فسخ و در ۳۱ شهریور حمله را آغاز کرد. اهم دلایلی که او را واداشت یورش به ایران را آغاز کند و پیروزی را برای خود در دست ببیند، به شرح زیر است:

یکم: در ایران انقلابی رخ داده بود که اوضاع داخلی را به شدت آشفته کرده بود. جریانهای انقلابی که خود را در پیروزی انقلاب موثر می دانستند، هر یک با دیگری در ستیز بودند. 

دوم: در آبان ۵۸ (تنها ۹ ماه پس از پیروزی انقلاب)، سفارت امریکا در ایران اشغال شد و موقعیت انقلاب تازه از راه رسیده را در عرصه بین الملل به شدت تضعیف کرده و امریکا را خشمگین ساخته بود. 

سوم: ارتش ایران، به گفته شاه پنجمین ارتش قدرتنمند جهان، در اثر انقلاب به شدت تضعیف شده بود. حدود ۱۳ هزار افسران ارشد را تصفیه کردند. در مسیر تصفیه ارتش ادعای کودتاینوژه آخرین ضربه را به ارتش زد.  افزون بر آن، قراردادهای خرید جنگ افزرهای پیشرفته که زمان شاه سفارش داده شده بود،  توسط دولت بختیار و بازگان لغو شده بود. برای درک آشفتگی که در نیروهای مسلح ایران حاکم شده بود کافی است به یادآوریم که از پیروزی انقلاب تا آغاز جنگ یعنی در ۱۹ ماه، ۵ بار رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح تغییر کرده بود.

چهارم: فوت شاه در ۵ مرداد ۵۹، یعنی حدود دو ماه پیش از آغاز جنگ، این گمان را از صدام زدود که او مانند مرداد ۱۳۳۲ باز خواهد گشت.    

آغاز جنگ

صدام در حمله به ایران سه هدف را در سر داشت.

یکم: او بابت قرارداد الجزایر ۱۹۷۵ احساس تحقیر می کرد  و به دنبال فسخ آن بود.

دوم: با پیروزی در جنگ، تهدید انقلاب اسلامی را برای خود ازبین می برد.

سوم: او جایگاه خود را به رهبر جهان عرب و جهان اسلام ترفیع می داد. 

با آغاز جنگ، بنی صدر دو جبهه در برابرخود داشت. در یک سو، برای دفع تهدید دشمن خارجی، مسئولیت سنگین جنگ را بر دوش داشت و در سوی دیگر، مخالفان داخلیش به ویژه حزب جمهوری اسلامی قرار داشتند که خطر صدام را نادیده می گرفتند.

تدارک صدام برای حمله در شرایطی رخ داد که بنی صدر در جایگاه رییس جمهور و جانشین فرمانده کل قوا، از اندیشه شوم صدام خبردار شده و به خمینی گزارش داده بود. اما، اعضای ارشد حزب جمهوری اسلامی، در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ (یعنی ۵ روز مانده به آغاز جنگ) گفته بودند: بنی صدر«خطر حمله عراق به ایران را بزرگ می‌کند برای این‌که جلو تشکیل دولت خط امام را بگیرد».

از سوی دیگر، خمینی نیز جنگ را محتمل نمی دانست. بنی‌صدر در نامه‌ای که در ۱۴ شهریور یعنی ۱۶ روز مانده به جنگ به خمینی نوشت، نسبت به شروع جنگ هشدار داده بو. نوشته بود: “به خوزستان رفتم، ارتش ما در آنجا %۴۰ یعنى از نصف هم کمتر سرباز و افسر و مهمات دارد. …انشاالله امروز و فردا حمله نمى‏کنند اما بالاخره یک روزى اینکار را خواهند کرد.”

اما، خمینی کلیه گزارش ها را نادیده گرفت و آن را توطئه خواند. بنی‌صدر نقل می‌کند:”خمینی به من گفت: من به این گزارشها باور ندارم. هیچکس به ایران حمله نمى‏کند. این دروغ را نظامی‌ها مى‏سازند تا پاى آخوندها را از ارتش قطع کنند.” (کتاب نامه‌ها از بنی‌صدر به خمینی و دیگران ، ص۱۶۰ و ۱۴۷).جالب اینکه خمینی در مصاحبه اریک رولو  خبرنگار فرانسوی هم گفت بود «که کسی به ایران حمله نمی کند که اگر حمله کند این به معنای جنگ سوم جهانی است.»

در چنین شرایطی صدام با ۱۲ لشگر زرهی در ۳۱ شهریور ۵۹ یورش به ایران را آغاز کرد.

شاهنامه

بزرگترین خدمت بنی صدر به تمامیت سرزمینی ایران این بود که از یک ارتش فروپاشیده، نیرویی برای مقاومت ساخت. در حالی که مخاطراتی برای جانش وجود داشت او به پایگاه هوایی دزفول می رود. آنان را در سالن احتماعات جمع می کند و رشادت قهرمانان شاهنامه را برایشان بازگو می کند. “به آنها گفتم رستم اکنون شما هستید. اینکه چگونه می‌توانید ارتش عراق را متوقف کنید، شما باید به من بگویید. ولی آنچه که ما می‌خواهیم، بر خلاف عرف نظامی انجام دهید. همه با هم ایستادیم و سرود ” ای ایران” را خواندیم با یک حالت هیجانی.” (مصاحبه بنی‌صدر با بخش فارسی رادیو بین‌المللی فرانسه،۱۲ شهریور ۷۹)

او در پایگاه شکاری دزفول تا ۲۰۰ متری عراقی ها رفته بود تا شاید به سربازان وطن، امید و شور مقاومت  تزریق کند. جنگنده های ایران برخواستند و به شکار تانک های عراقی رفتند. دیگر کسی بیم جان نداشت. تو گویی رستم و سهراب و سیاوش و آرش و اسفندیار در جان تک تک نظامیان حلول کرده اند. ۀنان یورش به دشمن را آغاز کردند تا مبادا خوزستان در دست دشمن افتد.

به رغم این حقیقت، روایت غالب در رسانه های جمهوری اسلامی پس از خروج بنی صدر از ایران آن است که وی را خائن در جنگ معرفی کرده اند. دروغی بزرگ که بعدها توسط دو مقام عالیرتبه ، تکذیب شد.

علی شمخانی، جانشین فرمانده سپاه پاسداران در دوران جنگ و اینک دبیر شورای عالی امنیت ملی کشور در مصاحبه ای گفت: «حتما بنی‌صدر می‌خواست در جنگ پیروز شویم… من شاهد زنده‌ی این ماجرا هستم. بنی‌صدر مخالف ما به معنای سپاه بود ولی معنایش این نبود که خائن است… کار بنی‌صدر خیانت و تبانی با دشمن نبود.».

سید یحیی رحیم‌صفوی دیگر فرمانده سپاه، نیز در برنامه تلویزیونی سال ۱۳۸۷، گفت: «من هم نمی‌توانم کلمه خیانت را به کار ببرم».

چگونه بنی صدر خوزستان را از سقوط نجات داد

در حالیکه از تصدی ریاست جمهور در بهمن ۵۸ تا آغاز جنگ تنها ۷ ماه زمان باقی مانده بود، او رسیدگی به سرحدات را آغاز کرده بود. در این رسیدگی ها دو- سه بار جانش به خاطره افتاد. یک بار هلیکوپر حامل او سقوط کرد که با مهارت خلبان، او و همراهان جان سالم به در بردند.

هدف اصلی صدام در جنگ، تصرف و جداسازی استان خوزستان بود. لشگر ۳ زرهی عراق به خرمشهر و لشگر ۵ و ۹ عراق به اهواز حمله کردند. لشگر ۱ و ۱۰ با حمله به پایگاه هوایی چهارم دزفول در صدد تصرف اندیمشک و مسجد سلیمان بود تا با مشارکت این ۵ لشگر مجهز عراق سقوط خوزستان قطعا رقم بخورد. این در حالی بود که فقط لشگر ۹۲ ایران درمنطقه حضور داشت آن هم با نیمی از استعداد نظامی خود. 

در هفته اول جنگ، در حالی که عراق حلقه پیرامون خوزستان را کامل می کرد، بنی صدر خطر را بر جان پذیرفته و به پایگاه چهارم وحدتی دزفول  می رود. او فرماندهی را نه از تهران بلکه در قلب معرکه برعهده گرفته بود. حضور رییس جمهور در میان ارتشیان قوت قلبی بود. هنگامی که به پایگاه می رسد، فرماندهان که تاب مقاومت در برابر عراق را نمی دیدند، فرمان تخلیه پادگان را صادر کرده بودند. این یعنی از دست رفتن خوزستان قطعی بود.

لحظه ای درناک که ایرانیان تاب مقاومت در برابردشمن را از دست داده بودند. از دست رفتن خوزستان قطعی بود و بازپسگیری آن یک رویا.

حضور بنی صدر معجزه ای را رقم میزند که دوست و دشمن به آن اقرار دارند. رییس جمهور فرمان مقاومت صادر می کند. اما، روش او برای روحیه دادن شاید در تاریخ هرگز رخ نداده بود. بنی صدر که خود فردی دیندار بود، نه به داستان کربلا و امام حسین بلکه به شاهنامه متوسل می شود. شاید برای اینکه او امام حسین را پاسدار دین می دانست. اما اینک زمان پاسداری از خاک میهن است و چه سخنی ارزنده تر از رشادت پهلوانان شاهنامه. او از پهلوانانی نقالی می کند که از این سرزمین با جان خود پاسبانی کردند.

توگویی پس از هزار سال، فردوسی اینک در خوزستان سر برآورده و بر لشگریان ایران نهیب می زند که چه جای گریختن؟

ندانی که ایران نشست   منست

جهان سر به سر  زیر  دست ِ منست

 دریغ است ایـران که ویـران شــود

 کنام     پلنگان   و  شیران    شــود

 چـو ایـران نباشد  تن  من مـبـاد

 در این بوم و بر زنده یک تن مباد

 همـه روی  یکسر  بجـنگ  آوریــم

 جــهان بر   بـداندیـش   تنـگ آوریم

 همه سربسر تن به کشتن دهیم

 بـه از آنکه  کشـور به دشمن دهـیم

 چنین  گفت  موبد   که مردن  بنام

 بـه از زنـده،  دشمـن بر او  شاد  کام

 اگر  کُشــت  خواهــد  تو را روزگــار

 چــه  نیکــو تر  از  مـرگ  در کـــار زار

 به هر جا که هستید خروش آورید

جهنده جهان را به جوش آورید

بگوئید این جمله درگوش باد

چو ایران نباشد تن من مباد

و بدینسان خوزستان نجات یافت با حضور سه عنصردر کنار هم:

نظامیان سرافراز این سرزمین،

الهام های حماسی حکیم طوس و

درایت مردی که مهر میهن را در دل داشت با آرمان استقلال و آزادی: شادروان ابوالحسن بنی صدر.  

(نکته این سخنرانی دو روزپس از قتل هولناک ژینا امینی در تهران ایراد شد که به دلیل تذکر حجاب جانش را دژخیمان جمهوری اسلامی طی دو ساعت ستادند. درآغاز سخنرانی از او یادشده است)

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن