صفحه نخستیادداشت‌های فارسی

سوریه در راه بی بازگشت، شرط بندی جمهوری اسلامی بر اسب مرده

بحران داخلی سوريه پس از کشتار فجيع شهر حوله که منجر به قتل ۱۰۰ نفر از جمله حدود ۵۰ خردسال شد، وارد مرحله جديدی شده است؛ مرحله ای که کوفی عنان پس از ملاقات با بشار اسد آن را «راه بی بازگشت سوريه» توصيف کرد. راه بی بازگشت سوريه به چه معناست؟ نتيجه حاصله برای جمهوری اسلامی در اين راه بی بازگشت چيست؟

بحران داخلی سوریه پس از کشتار فجیع شهر حوله که منجر به قتل ۱۰۰ نفر از جمله حدود ۵۰ خردسال شد، وارد مرحله جدیدی شده است؛ مرحله ای که کوفی عنان پس از ملاقات با بشار اسد آن را «راه بی بازگشت سوریه» توصیف کرد. راه بی بازگشت سوریه به چه معناست؟ نتیجه حاصله برای جمهوری اسلامی در این راه بی بازگشت چیست؟

سوریه فراتر از اختلاف

با سپری شدن یک سال از بحران سوریه و ناکارآمدی میانجگری کوفی عنان، نماینده ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب، به نظر می رسد که بحران سوریه به کلی از نوع بحران مصر، تونس و یمن متمایز شده است. بحران در این سه کشور در حد اختلاف داخلی میان حاکمیت و اپوزیسیون بود ولی در لیبی و سوریه با سرسختی قذافی و بشار اسد برای نادیده انگاشتن معترضان و سرکوب اپوزسیون، بحران داخلی تبدیل به وضعیتی جدید شده است.

برخی از ویژگی های وضعیت جدید در سوریه عبارتند از:

۱-جنگ داخلی: سال ها پیش از این، لبنان طی سال های ۱۹۷۵ ۱۹۹۰ عرصه جنگ  داخلی بود. از قضا در آن دوران، رژیم سوریه (حافظ اسد) یکی از عوامل موثر در ۱۵ سال جنگ داخلی لبنان به شمار می رفت. به نظر می رسد با مأیوس شدن کوفی عنان از پیشبرد آتش بس میان طرفین منازعه، منظور او از «راه بی بازگشت» اشاره به قرار گرفتن سوریه در «آستانه جنگ داخلی» از نوع جنگ داخلی لبنان است.

مهم ترین ویژگی جنگ داخلی، «فقدان وفاق ملی» و «توسل به جنگ مسلحانه» در حل منازعات و مسائل داخلی است. بی تردید، توان محدود کمک مالی- تسلیحاتی جمهوری اسلامی به دولت بشار در برابر کمک نامحدود مالی – تسلیحاتی حامیان اپوزیسیون، سرنوشت جنگ داخلی را علیه بشار رقم خواهد زد.

برای مثال در اجلاس «دوستان سوریه» مورخ ۱۳ فروردین ۹۱ (تنها ۴ روز پس از مراجعت اردوغان از دیدارش یا علی خامنه ای در ایران) ۷۲ کشور از جمله امریکا «اپوزیسیون سوریه» را به رسمیت شناختند و بعضا آمادگی خود را برای واگذاری کمک به اپوزیسیون اعلام داشتند.

این در حالی است که به قول شیرین عبادی، تنها حامی سوریه در جهان، فقط جمهوری اسلامی است و روسیه و چین نیز در بحران سوریه علی الظاهر اعلام بی طرفی نموده اند.

۲-جنگ فرسایشی: بحران سوریه اینک یک سال پر تلاطم را پشت سر گذاشته در حالی که هیچ علامتی از فروکش کردن بحران مشاهده نمی شود. جنگ داخلی سوریه ، اینک به «جنگ فرسایشی داخلی» تبدیل شده است که هر یک از طرفین منازعه تلاش دارد با بالا بردن هزینه طرف مقابل، عرصه را بر دیگری تنگ کند.

در حالی که امریکا و روسیه خود را مبرا از تجهیز طرفین منازعه نشان می دهند، بشار اسد به عنوان قدرت رسمی سوریه تلاش دارد هزینه اعتراضات را تا حد ممکن برای اپوزسیون بالا برد. از اینرو هر از چندگاهی فجایعی علیه مخالفان (از نوع حوله، حمص و درعا) را به دست ارتش یا لباس شخصی ها (که در سوریه الشبیحه نامیده می شوند) شاهد هستیم. متقابلاً اپوزسیون نیز در بالا بردن هزینه بشار، انفجار هایی از نوع انفجار های مهیب و مخرب در قلب دمشق را ترتیب داده است.( اگر چه هر یک از طرفین، این جنایات را به گردن دیگری می اندازد صورت ظاهر، نشان از جنگ فرسایشی با بالا بردن هزینه طرف مقابل  به شرحی که گفته شد دارد.)

۳-جنگ نیابتی: در حالی که جنگ ۳۳ روزه میان حزب الله و اسرائیل در سال ۲۰۰۶ ، «جنگ نیابتی» نام گرفت که حزب الله به نیابت از جمهوری اسلامی و اسرائیل به نیابت از امریکا به زورآزمایی با یکدیگر پرداختند، به نظر می رسد که بحران داخلی سوریه نیز بیش از آنکه نزاع سوری- سوری (دولت سوریه در برابر اپوزسیون سوریه) باشد، به نوعی جنگ نیابتی تبدیل شده است که عرصه زور آزمایی جمهوری اسلامی در طرفداری از بشار اسد از یک سو و عربستان و قطر و برخی دیگر از کشورهای عربی به طرفداری از اپوزسیون از سوی دیگر شده است.

در همین راستا سخنگوی کاخ سفید هشدار داده است در صورتی که بشار اسد به «کشتار وحشیانه» پایان ندهد، سوریه به عرصه جنگ نیابتی بین ایران و دیگر قدرت‌های منطقه بدل خواهد شد. اشاره او به سخنان سردار اسماعیل قاآنی جانشین فرمانده نیروی سپاه قدس است که گفته بود: «تا وقتی در سوریه نبودیم، کشتار‌های مردم آن توسط معارضین زیاد بود، اما با حضور جمهوری اسلامی به طور فیزیکی و غیر فیزیکی جلوی کشتار‌های بزرگ در سوریه گرفته شد.»

۴-جنگ روانی: جنگ روانی، نبردی است برای تسلط بر افکار و اذهان مخاطب. در فقدان دمکراسی برای حل اختلافات داخلی، آستانه عقلانیت برای تحمل نظرمخالف شدیدا تنزل می یابد و در نتیجه هر یک از طرفین منازعه دیگری را متهم می پندارد.

بشار اسد برای توجیه رفتار خود همواره اعتراض مدنی مردم خود را «فتنه» و «دخالت خارجی» توصیف کرده است. ( جالب این که جمهوری اسلامی نیز با اعتراض مدنی مردم ایران همین رفتار را داشته است. علی خامنه ای، معترضان سال ۸۸ را میکروب های سیاسی توصیف کرد). در مقابل اپوزیسیون سوریه نیز با به تصویر کشیدن صحنه های دلخراش سرکوب، به خوبی توانسته است حس ترحم جامعه جهانی را (اگر نه همه که اکثریت آن را) جلب کند.

ریزش نیروهای نظامی بشار اسد و تشکیل ارتش آزاد سوریه، بی تردید نشان از ضعف بشار اسد در جنگ روانی علیه اپوزیسیون دارد. محکومیت دولت سوریه توسط ۴۱ عضو از ۴۷ عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل برای قتل عام حوله، نشان از شکست دولت سوریه در پیشبرد جنگ روانی علیه اپوزیسیون دارد.

خانم پیلای کمیسرعالی حقوق بشر سازمان ملل ۱۲ خرداد در جلسه شورای حقوق بشر، خواستار ارجاع پرونده سوریه به دادگاه بین‌المللی جنایت‌های جنگی شده است که خود به تضعیف روحیه زمامداران سوریه کمک خواهد کرد.

شرط بندی جمهوری اسلامی بر اسب مرده

جمهوری اسلامی نگران از دومینوی سقوط، حیثیت خود را در برابردیدگان جهانیان به مسلخ سوریه برده است. علی خامنه ای،  با عنوان پرطمطراق «ولی امر مسلمین جهان» که روزگاری برای مسلمانان بوسنی سینه چاک می کرد، امروز در برابر خون مسلمانان سوریه نه تنها سکوت کرده که در پشتیبانی از بشار، شریک این جنایات شمرده می شود.

در منطق حفظ توازن قدرت منطقه ای، رفتار جمهوری اسلامی در حمایت از حکومت سوریه که گذرگاه ارتباطی کمک به حزب الله لبنان است کاملا قابل درک است، اما آن چه که با این منطق ناسازگار است این که چگونه «ولی امر مسلمین جهان» بر کشته شدن کودکان خرد سال چشم فرو می بندد و برای مسلمانان بحرین سینه چاک می کند؟

به بیان دیگر تفاوت میان بشار اسد و معمر قذافی در چیست که جمهوری اسلامی از سقوط اولی (آن هم با دخالت غرب) ابراز خشنودی کرد ولی از سقوط بشار اسد هراسان است؟ آیا غیر از این است که بنا به ادعای جمهوری اسلامی، بهار عربی ادامه بیداری اسلامی با الگو گرفتن از انقلاب ۵۷ است؟ اگر چنین است چه تفاوتی است میان قیام مردم لیبی علیه قذافی و مردم سوریه علیه بشار اسد؟

اگر هراس جمهوری  اسلامی از سقوط بشار، شکسته شدن خط مقاومت در برابر اسرائیل است پس لزوماً همه قیام های مردمی به تبعیت از انقلاب اسلامی در مخاصمه با اسرائیل نیست. وانگهی مگر پس از سقوط صدام ، بن علی، قذافی و عبدالله صالح هیچ یک از حکومت های جدید این کشورها به برقراری رابطه با اسرائیل مبادرت کردند که  برای مثال، حکومت آتی سوریه لزوما در صدد برقراری رابطه با اسرائیل برآید؟

مگر دولت سوریه سال ها پیش از این در زمان حافظ اسد و در سال های اخیر در زمان بشار اسد (۲۰۰۸) با میانجگری ترکیه به مذاکرات صلح با اسرائیل نپرداخت که در صورت موفقیت آمیز بودن آن مذاکرات، منجر به خروج سوریه از خط مقاومت می شد؟

نتیجه:

درک نادرست جمهوری اسلامی از تحولات خاورمیانه، رفتار و گفتار این رژیم را به شدت پارادوکسیکال و مملو از تناقاضات کرده است.  بیان برخی از این تناقضات به شرح زیر است:

الف) جمهوری اسلامی از یک سو از سقوط رهبران خودکامه عرب حمایت کرده ولی بشار اسد را استثنا می داند.

ب) جمهوری اسلامی بهار عربی را «بیداری اسلامی» دانسته که الگو گرفته از انقلاب اسلامی است ولی  قیام مردم سوریه که تا کنون بیشترین خسارت را برای مبارزه با بشار داده اند، مستثنی می داند.

ج) جمهوری اسلامی رژیم بعث سوریه را در خط مقاومت علیه اسرائیل می داند در حالی که اسد (پدر و پسر) هر یک به مذاکرات با اسرائیل گام نهاده اند.

د) علی خامنه ای در حالی که خود را «ولی امر مسلمین جهان» می نامد، در برابر جنایات رژیم بعثی سوریه (که بر پایه اندیشه های سوسیالیستی بنا شده)  علیه مردم مسلمان سوریه سکوت کرده است.

ه) جمهوری اسلامی به عنوان تنها حامی بشار خود را در برابر تنفر مردم سوریه و حامیان قدرتمند اپوزیسیون سوریه قرار داده است.

با ابن اوصاف منطقاً باید نتیجه گیری کرد که شرط بندی جمهوری اسلامی بر رژیم بشار اسد، شرط بندی بر اسب مرده باشد.

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن